بُـــــــراده های احســــاســــــ . . .

سلام خوش آمدید خود رادر وب مالینک کنیددر صورت حذف لینک مالینک شمانیز حذف میشود...

 

خداحافظ بهترین رویای من خداحافظ  
با من و از من جدای من خداحافظ 

گرچه دوست نمیدارمت از دل وجان دیگر ولی 

دلدار بی چون وچرای من خدا حافz

+نوشته شده در 15 / 11 / 1390برچسب:,ساعت23:23توسط مهسا113 | |

آغوشم رافقط خرج کسي ميکنم که مرا براي خواستن ،براي دوست داشتن دوست بدارد....فقط

اينم يه پست جديد

 

 

 

آرام باش ،ما تا همیشه مال همیم ، همیشه عاشق و یار همیم
آرام باش عشق من ، تو تا ابد در قلبمی ، تو همه ی وجودمی
بیا در آغوشم ، جایی که همیشه آرزویش را داشتی
جایی که برایت سرچشمه آرامش است
آغوشم را باز کرده ام برایت ، تشنه ام برای بوسیدن لبهایت
بگذار لبهایت را بر روی لبانم
حرفی نمی زنم تا سکوت باشد بین من و تو و قلب مهربانت

خیره به چشمان تو ، پلک نمیزنم تا لحظه ای از دست نرود تصویر نگاه زیبای تو
دستم درون دستهایت ، یک لحظه رها نمیشود تا نرود حتی یک ذره از گرمای دستان لطیف تو
محکم فشرده ام تو را در آغوشم ، آرزو میکنم لحظه مرگم همینجا باشد ، همین آغوش مهربانت
چه گرمایی دارد تنت عشق من ، رها نمیکنم تو را تا همیشه باشی در کنار قلب من
قلب تو میتپد و قلب من با تپشهای قلبت شاد است ، هر تپشش فریاد عشق و پر از نیاز است
آرامم ، می دانم اینک کجا هستم، همانجایی که همیشه آرزویش را داشتم ،همانجایی که انتظارش را می کشیدم و هر زمان خوابش را می دیدم آن خواب برایم یک رویای شیرین بود
.
در آغوش عشق ، بی خیال همه چیز ، نه می دانم زمان چگونه می گذرد و نه می دانم در چه حالی ام
تنها می دانم حالم از این بهتر نمی شود ، دنیای من از این عاشقانه تر نمی شود
گرمای هوس نیست این آتش خاموش نشدنی آغوش پاکت
عشق است که اینک من و تو را به این حال و روز انداخته ، عشق است که اینک ما را به عالمی دیگر برده ، عشق است که من و تو را نمیتواند از هم جدا کند هیچگاه
خیلی آرامم ، از اینکه در آغوشمی خوشحالم...

  

 

  

 

رویاها...

 

بی هیچ صدائی می آیند
زمانی که نمی دانی

در دلت یک مزرعه آرزو می کارند و...
 

 

 بی هیج نشانی از دلت می گریزند
تا تمام چیزی که به یاد می آوری
حسرتی باشد به درازای زندگی
چه قدر بی رحمند رویاهـا ...

 

 

 


+نوشته شده در 24 / 11 / 1390برچسب:,ساعت19:51توسط مهسا113 | |

چهار دانشجو که به خودشان اعتماد کامل داشتند یک هفته قبل از امتحان پایان ترم به مسافرت رفتند و با دوستان خود در شهر دیگر حسابی به خوشگذرانی پرداختند.
 
اما وقتی به شهر خود برگشتند متوجه شدند که در مورد تاریخ امتحان اشتباه کرده اند و به جای سه شنبه، امتحان دوشنبه صبح بوده است. بنابراین تصمیم گرفتند استاد خود را پیدا کنند وعلت جا ماندن از امتحان را برای او توضیح دهند.
 
آنها به استاد گفتند:
«ما به شهر دیگری رفته بودیم که در راه برگشت لاستیک خودرومان پنچر شد و از آنجایی که زاپاس نداشتیم تا مدت زمان طولانی نتوانستیم کسی را گیر بیاوریم و از او کمک بگیریم، به همین دلیل دوشنبه دیر وقت به خانه رسیدیم.»

استاد فکری کرد و پذیرفت که آنها روز بعد امتحان بدهند.
 
چهار دانشجو روز بعد به دانشگاه رفتند و استاد آنها را به چهار اتاق جداگانه فرستاد و به هر یک ورقه امتحانی را داد و از آنها خواست که شروع کنند...
 
آنها به اولین مسأله نگاه کردند که 5 نمره داشت. سوال خیلی آسان بود و به راحتی به آن پاسخ دادند، سپس ورقه را برگرداندند تا به سوالی که 95 نمره داشت پاسخ بدهند. سوال این بود: کدام لاستیک پنچر شده بود؟

 

 

+نوشته شده در 19 / 11 / 1390برچسب:,ساعت14:29توسط مهسا113 | |

 

متنفرم اگراشک ها نمي بود ،داغ...ها
سرزمين وداع رامي سوزاند...
کسی را که خیلی دوست داری همیشه زود از دستش میدهی
پیش از آن که خوب نگاهش کنی مثل پرنده ای زیبا بال می گیرد
هنوز بعضی از حرف هایت را به او نگفته بودی... هنوز
همه لبخندهای خود را به او نشان نداده بودی..
همیشه این گونه بوده است
کسی را که از دیدنش سیر نشده ای زود از دنیای تو می رود .
امشب تمام گذشته ام را ورق زدم :
پر از لحظه های سیاه ،
لحظه های داغ و پرالتهاب بی قراری ، دلتنگی افسرده ، خاموشی ، سکوت ، اشک ، سوختن .... چیزی نیافتم .
دلم به درد می آید
وقتی سرنوشت را به نظاره می نشینم.... کاش.... می شد...
سرنوشت را با آن روزهای شیرین عجین کرد
نفرین به بودن وقتی با درد همراه است ...
من از قصه زندگی ام نمی ترسم من از بی تو بودن و به یاد تو زیستن و تنها از خاطرات گذشته تغذیه کردن می ترسم .
زندگی ام در اوج جوانی بین شب و روزهای است که باید بهترین سال های زندگی ام باشد ،
چنان به هم گره خورده است
که منجر به نابودی همه جانبه ام می شود .
ای کاش می تونستم از دستت فرار کنم به چه زبانی بهت بگم ازت بدم میاد تو رو خدا دیگه دنبالم نیا دلم هوس لحظه معراج روح را کرده است دست تو ،
سایه يتو همیشه بر سر آدم ها قدرت نمایی می کنن د تا آدم ها خلق میشن تو موجود نفرت انگیز هم به دنیا میای دلم می خواهد تمام بغض هایم را جمع کنم و با تمام وجود و تمام اشک هایم بگويم...
خداحافظ
خداحافظ
 

+نوشته شده در 15 / 11 / 1390برچسب:,ساعت17:38توسط مهسا113 | |


ادامه مطلب

+نوشته شده در 15 / 11 / 1390برچسب:,ساعت17:38توسط مهسا113 | |

دلم برای کسی تنگ است که دل تنگ است…

براي کسي که مرا بي بهانه بخواهد ...

دلم برای کسی تنگ است که تنم آغوشش را می طلبد …

که دستانم دستان پر مهرش را می طلبد… دلم برای کسی تنگ است که سرم شانه هایش را آرزو دار…

که مشامم به دنبال عطر تن اوست…

که اشکهایم را دیده…که تنهاییم را چشیده……

که مرهم زخمهای کهنه است…

براي دوست داشتنم براي خواستنم...

دنبال منطق نباشد که دوستیش بدون (( تا )) است…

که دل تنگ دل تنگی هایم است… دلم برای کسی تنگ است....

+نوشته شده در 15 / 11 / 1390برچسب:,ساعت17:31توسط مهسا113 | |

 

 

در گوش من صحيفه تبريک عيدگفت ....

 

سالي دگر زعمرتواي بي خبرگذشت......

 

نشکفته غنچه هاي بهارواميدوعشق.......

 

ديدي که عمرهمچون نسيم سحر گذشت؟

 

روح کهن نه تازه شود باحلول عيد

 

راه کهن بيارکه آب ازسرم گذشت

 

تبريک نيست،نه تسليت است...اينکه دوست را

 

گويي:خوشازعمرتو سالي دگرگذشت

 

+نوشته شده در 20 / 11 / 1390برچسب:,ساعت17:17توسط مهسا113 | |